Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - خرداد سال گذشته خانواده‌اي به مأموران پليس در رباط‌کريم مراجعه کردند و مدعي شدند فرزندشان گم شده است.
به گزارش سرويس حوادث جام نيـوز، زماني‌که پليس تحقيقات خود را آغاز کرد، متوجه شد جواني که کيان نام دارد، با افغانستاني‌ها در ارتباط بوده و رفت‌وآمد زيادي با آنها داشته است. وقتي مأموران به‌سراغ افغانستاني‌هاي محل رفتند متوجه شدند که او آخرين‌بار با نوجواني به‌نام احمد ارتباط داشته و با او ديده شده‌ است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


احمد بعد از دستگيري اعتراف کرد که کيان را به قتل رسانده و جسدش را در چاهي انداخته است. او گفت: مقتول به من تجاوز کرد و مدعي شد از من فيلم گرفته‌ است. من هم براي اينکه فيلم را از او بگيرم با او قرار گذاشتم اما خواست دوباره به من تجاوز کند که اين‌بار او را کشتم و جسدش را داخل چاهي انداختم.
با توجه به اين اعتراف، مأموران به محلي رفتند که متهم گفته ‌بود و چاه را بررسي کردند و جسد مقتول را بيرون کشيدند. جسد سر نداشت و پليس از احمد خواست دراين‌باره توضيح دهد؛ او هم گفت: وقتي مي‌خواستم جسد را در چاه بيندازم، سر از تنش جدا کردم.
با تکميل تحقيقات و صدور کيفرخواست، پرونده براي رسيدگي به شعبه پنجم دادگاه کيفري استان تهران فرستاده ‌شد. روز گذشته در جلسه رسيدگي، بعد از اينکه نماينده دادستان کيفرخواست را خواند و خواستار رسيدگي به اين پرونده شد، اولياي‌دم در جايگاه قرار گرفتند و خواستار صدور حکم قصاص شدند.
در ادامه، احمد در جايگاه حاضر شد؛ او اتهام قتل را قبول کرد و گفت که براي دفاع از خودش دست به اين قتل زده ‌است. او گفت: سال‌ها قبل پدرو‌مادرم به ايران مهاجرت کردند و من هم در سال ٧٨ در ايران به دنيا آمدم. از آنجايي که ما مهاجران غيرقانوني بوديم، بعد از اينکه من در بيمارستان به دنيا آمدم، ديگر خانواده‌ام براي گرفتن شناسنامه‌ام اقدامي نکردند. دو، سه سال بيشتر درس نخواندم، اما اين همه درد من در زندگي نيست؛١٠ساله بودم که پدرم بيماري سختي گرفت و من به‌جاي او کار مي‌کردم و خرجي خانواده را مي‌دادم.
در رباط‌کريم در يک کشتارگاه کار مي‌کردم، اول زمين جارو مي‌کردم و پادويي مي‌کردم اما بعد که کار را ياد گرفتم جاهاي ديگر هم کار مي‌کردم. با مقتول هم در همان کشتارگاه آشنا شدم. من نمي‌دانستم شغل او چيست، اما خيلي به آنجا رفت‌وآمد مي‌کرد؛ بيشتر کارگران کشتارگاه بچه و نوجوان افغانستاني بودند و چون تعداد ما در آن منطقه زياد است، با افغانستاني‌هاي زيادي هم ارتباط داشت. تا اينکه يک روز به من گفت حاضر است من را به خانه برساند، سوار ماشينش شدم در راه به من آب‌ميوه‌اي داد و من بيهوش شدم. وقتي به‌ هوش آمدم، ديدم هيچ لباسي تنم نيست؛ مقتول گفت به من تعرض کرده و فيلم گرفته و اگر بخواهم به کسي چيزي بگويم يا شکايتي بکنم، فيلم را همه‌جا پخش مي‌کند. پس از آن، يکي،دوبار ديگر‌ او را ديدم تا اينکه گفت حاضر است فيلم را به من بدهد. با اين حرفي که زد قبول کردم همراهش بروم.
متهم ادامه داد: روي صندلي عقب ماشين نشستم و جلو نرفتم، اما او اصرار داشت من جلو بروم. منتظر بودم فيلم را بگيرم و بروم، هرچه مقتول اصرار کرد به صندلي جلو بروم قبول نکردم. اين‌بار او به صندلي عقب آمد و سعي کرد دوباره به من تعرض کند که من با چاقو به شاهرگش زدم و در جا کشته شد؛ ماشين را گشتم تا تلفن‌همراهش را پيدا کنم، موفق نشدم بعد هم سرش را از تنش جدا کردم و جسدش را داخل چاهي انداختم و فرار کردم.
متهم گفت: وقتي بازداشت شدم درخواست کردم من را به پزشکي قانوني معرفي کنند که اين کار انجام نشد.
در ادامه وکيل‌مدافع او در جايگاه حاضر شد. او اعلام کرد موکلش در برابر آبرويش از خود دفاع کرده و گفت: مقتول در کشتارگاهي که متهم کار مي‌کرد، با افرادي ارتباط داشت و در تحقيقاتي که از کارگران آنجا به عمل آمده ‌است، عنوان شده که مقتول کودکان افغانستاني را آزار مي‌داد و اين امر را بقيه هم مي‌دانستند. ضمن اينکه ما درخواست کرديم موکل به پزشکي قانوني برود که متأسفانه اين کار انجام نشد. او از ناموس و آبرويش دفاع کرده است، بنابراين خواستار برائت او هستم. ضمن اينکه وضعيت زندگي متهم نشان مي‌دهد او نوجواني بي‌دفاع بوده و از کودکي وضعيت پر‌‌دردي داشته است.
با پايان گفته‌هاي متهم و وکيل مدافعش، قضات مادر متهم را دعوت کردند تا درباره تاريخ تولدش توضيح دهد. او ادعا کرد که فرزندش يکم فروردين سال ٧٨، در بيمارستاني در تهران به دنيا آمده است، اما به‌دليل فقر و مهاجرت غيرقانوني موفق به دريافت شناسنامه او نشده‌اند. در پايان دادگاه دستور داد تا درباره بيمارستان مورد ادعاي متهم و مادرش و تاريخ تولد او تحقيقات بيشتري انجام شود.
شرق

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۰۴۳۲۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معمای اتوبان

  مکانیک هم با پلیس تماس می‌گیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد می‌رسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع می‌کنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسی‌های اولیه متوجه می‌شود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفه‌شده و حدود دو ماه از مرگش می‌گذرد.جسد برای ادامه بررسی‌ها به پزشکی‌قانونی منتقل می‌شود.

ادامه داستان...

سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفه‌شده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را به‌سرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپ‌تاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهت‌های زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف می‌کنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره می‌فهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکی‌قانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بی‌قراری می‌کرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی می‌کرد او را آرام کند. 
سرگرد گوشه‌ای ایستاد و گفت: تسلیت می‌گم خانم بهاری. می‌دونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه می‌کرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد می‌خواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. می‌خوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعه‌ها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر می‌زدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ می‌زد و می‌پرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب می‌خوند و جدول حل می‌کرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبه‌رو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل این‌که خونه به هم ریخته باشه. یا این‌که یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمی‌دونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
 سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمه‌ام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحت‌تون نمی‌شم. فقط این‌که از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی می‌کرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیده‌ای روبه‌رو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفه‌ای یا زنجیره‌ای روبه‌رو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید می‌خواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا این‌قدر ناشیانه قربانی‌هاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپ‌تاپ و پرونده‌هایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمه‌های شب هم همان‌جا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچی‌اش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ ساله‌ای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل می‌کنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل می‌خواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلی‌اش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.

دیگر خبرها

  • دستگیری ۲ خواهر قاتل پدر در تهران
  • دستگیری ۳ قاتل فراری در ۳ عملیات ضربتی | عامل قتل با وینچستر دستگیر شد
  • مطهری؛ مدافع کیان سیاسی قرآن کریم
  • معمای اتوبان
  • طلوع کیان:مهمتر از صعود بازیابی چهره معتبر تیم ملی والیبال در عرصه بین المللی است/ بازیکنان غایب اردو عذر موجه ارائه کردند
  • جنایت عشقی در خیابان جردن
  • سرک کشیدن در موبایل همسر باعث قتل شد!
  • بازداشت بازیگر سرشناس سینما با اتهامات اخلاقی بزرگ
  • بازداشت ژرار دوپاردیو به اتهام تجاوز جنسی/ حمایت مکرون فایده‌ای نداشت
  • ژرار دوپاردیو سرانجام بازداشت شد/ بازجویی برای اتهامات جنسی