Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جهان نيوز»
2024-05-02@21:21:14 GMT

کیان را کشتم چون به من تجاوز کرد و فیلم گرفت

تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۰۲۹۱۴۹

کیان را کشتم چون به من تجاوز کرد و فیلم گرفت

به گزارش جهان نيوز به نقل از شرق،خرداد سال گذشته خانواده‌ای به مأموران پلیس در رباط‌کریم مراجعه کردند و مدعی شدند فرزندشان گم شده است.    زمانی‌که پلیس تحقیقات خود را آغاز کرد، متوجه شد این جوان که کیان نام دارد، با افغانستانی‌ها در ارتباط بوده و رفت‌وآمد زیادی با آنها داشته است. وقتی مأموران به‌سراغ افغانستانی‌های محل رفتند متوجه شدند که او آخرین‌بار با نوجوانی به‌نام احمد ارتباط داشته و با او دیده شده‌ است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



احمد بعد از دستگیری اعتراف کرد که کیان را به قتل رسانده و جسدش را در چاهی انداخته است. او گفت: مقتول به من تجاوز کرد و مدعی شد از من فیلم گرفته‌ است. من هم برای اینکه فیلم را از او بگیرم با او قرار گذاشتم اما خواست دوباره به من تجاوز کند که این‌بار او را کشتم و جسدش را داخل چاهی انداختم.

با توجه به این اعتراف، مأموران به محلی رفتند که متهم گفته ‌بود و چاه را بررسی کردند و جسد مقتول را بیرون کشیدند. جسد سر نداشت و پلیس از احمد خواست دراین‌باره توضیح دهد؛ او هم گفت: وقتی می‌خواستم جسد را در چاه بیندازم، سر از تنش جدا کردم. 

با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه پنجم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده ‌شد. روز گذشته در جلسه رسیدگی، بعد از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و خواستار رسیدگی به این پرونده شد، اولیای‌دم در جایگاه قرار گرفتند و خواستار صدور حکم قصاص شدند.

در ادامه، احمد در جایگاه حاضر شد؛ او اتهام قتل را قبول کرد و گفت که برای دفاع از خودش دست به این قتل زده ‌است. او گفت: سال‌ها قبل پدرو‌مادرم به ایران مهاجرت کردند و من هم در سال ٧٨ در ایران به دنیا آمدم. از آنجایی که ما مهاجران غیرقانونی بودیم، بعد از اینکه من در بیمارستان به دنیا آمدم، دیگر خانواده‌ام برای گرفتن شناسنامه‌ام اقدامی نکردند. دو، سه سال بیشتر درس نخواندم، اما این همه درد من در زندگی نیست؛١٠ساله بودم که پدرم بیماری سختی گرفت و من به‌جای او کار می‌کردم و خرجی خانواده را می‌دادم.

در رباط‌کریم در یک کشتارگاه کار می‌کردم، اول زمین جارو می‌کردم و پادویی می‌کردم اما بعد که کار را یاد گرفتم جاهای دیگر هم کار می‌کردم. با مقتول هم در همان کشتارگاه آشنا شدم. من نمی‌دانستم شغل او چیست، اما خیلی به آنجا رفت‌وآمد می‌کرد؛ بیشتر کارگران کشتارگاه بچه و نوجوان افغانستانی بودند و چون تعداد ما در آن منطقه زیاد است، با افغانستانی‌های زیادی هم ارتباط داشت.  تا اینکه یک روز به من گفت حاضر است من را به خانه برساند، سوار ماشینش شدم در راه به من آب‌میوه‌ای داد و من بیهوش شدم. وقتی به‌ هوش آمدم، دیدم هیچ لباسی تنم نیست؛ مقتول گفت به من تعرض کرده و فیلم گرفته و اگر بخواهم به کسی چیزی بگویم یا شکایتی بکنم، فیلم را همه‌جا پخش می‌کند. پس از آن، یکی،دوبار دیگر‌ او را دیدم تا اینکه گفت حاضر است فیلم را به من بدهد. با این حرفی که زد قبول کردم همراهش بروم. 

متهم ادامه داد: روی صندلی عقب ماشین نشستم و جلو نرفتم، اما او اصرار داشت من جلو بروم. منتظر بودم فیلم را بگیرم و بروم، هرچه مقتول اصرار کرد به صندلی جلو بروم قبول نکردم. این‌بار او به صندلی عقب آمد و سعی کرد دوباره به من تعرض کند که من با چاقو به شاهرگش زدم و در جا کشته شد؛ ماشین را گشتم تا تلفن‌همراهش را پیدا کنم، موفق نشدم بعد هم سرش را از تنش جدا کردم و جسدش را داخل چاهی انداختم و فرار کردم. 

متهم گفت: وقتی بازداشت شدم درخواست کردم من را به پزشکی قانونی معرفی کنند که این کار انجام نشد. 
در ادامه وکیل‌مدافع او در جایگاه حاضر شد. او اعلام کرد موکلش در برابر آبرویش از خود دفاع کرده و گفت: مقتول در کشتارگاهی که متهم کار می‌کرد، با افرادی ارتباط داشت و در تحقیقاتی که از کارگران آنجا به عمل آمده ‌است، عنوان شده که مقتول کودکان افغانستانی را آزار می‌داد و این امر را بقیه هم می‌دانستند. ضمن اینکه ما درخواست کردیم موکل به پزشکی قانونی برود که متأسفانه این کار انجام نشد.

او از ناموس و آبرویش دفاع کرده است، بنابراین خواستار برائت او هستم. ضمن اینکه وضعیت زندگی متهم نشان می‌دهد او نوجوانی بی‌دفاع بوده و از کودکی وضعیت پر‌‌دردی داشته است.

با پایان گفته‌های متهم و وکیل مدافعش، قضات مادر متهم را دعوت کردند تا درباره تاریخ تولدش توضیح دهد. او ادعا کرد که فرزندش یکم فروردین سال ٧٨،  در بیمارستانی در تهران به دنیا آمده است، اما به‌دلیل فقر و مهاجرت غیرقانونی موفق به دریافت شناسنامه او نشده‌اند. در پایان دادگاه دستور داد تا درباره بیمارستان مورد ادعای متهم و مادرش و تاریخ تولد او تحقیقات بیشتری انجام شود.

منبع: جهان نيوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۰۲۹۱۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معمای اتوبان

  مکانیک هم با پلیس تماس می‌گیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد می‌رسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع می‌کنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسی‌های اولیه متوجه می‌شود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفه‌شده و حدود دو ماه از مرگش می‌گذرد.جسد برای ادامه بررسی‌ها به پزشکی‌قانونی منتقل می‌شود.

ادامه داستان...

سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفه‌شده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را به‌سرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپ‌تاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهت‌های زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف می‌کنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره می‌فهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکی‌قانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بی‌قراری می‌کرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی می‌کرد او را آرام کند. 
سرگرد گوشه‌ای ایستاد و گفت: تسلیت می‌گم خانم بهاری. می‌دونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه می‌کرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد می‌خواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. می‌خوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعه‌ها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر می‌زدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ می‌زد و می‌پرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب می‌خوند و جدول حل می‌کرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبه‌رو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل این‌که خونه به هم ریخته باشه. یا این‌که یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمی‌دونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
 سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمه‌ام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحت‌تون نمی‌شم. فقط این‌که از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی می‌کرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیده‌ای روبه‌رو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفه‌ای یا زنجیره‌ای روبه‌رو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید می‌خواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا این‌قدر ناشیانه قربانی‌هاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپ‌تاپ و پرونده‌هایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمه‌های شب هم همان‌جا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچی‌اش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ ساله‌ای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل می‌کنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل می‌خواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلی‌اش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.

دیگر خبرها

  • دستگیری ۲ خواهر قاتل پدر در تهران
  • دستگیری ۳ قاتل فراری در ۳ عملیات ضربتی | عامل قتل با وینچستر دستگیر شد
  • مطهری؛ مدافع کیان سیاسی قرآن کریم
  • معمای اتوبان
  • طلوع کیان:مهمتر از صعود بازیابی چهره معتبر تیم ملی والیبال در عرصه بین المللی است/ بازیکنان غایب اردو عذر موجه ارائه کردند
  • جنایت عشقی در خیابان جردن
  • سرک کشیدن در موبایل همسر باعث قتل شد!
  • بازداشت بازیگر سرشناس سینما با اتهامات اخلاقی بزرگ
  • بازداشت ژرار دوپاردیو به اتهام تجاوز جنسی/ حمایت مکرون فایده‌ای نداشت
  • ژرار دوپاردیو سرانجام بازداشت شد/ بازجویی برای اتهامات جنسی